سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دو آزمندند که سیر نشوند . آن که علم آموزد ، و آن که مال اندوزد . [نهج البلاغه]
خاطرات یک دیوانه

         شماره دلبر که میوفته رو صفحه ، دست و دلم میلرزه

منو میبره به اون روزا....همون روزایی که کنار هم شاد بودیم ؛

کل و کل و بحث داشتیما ولی شاد بودیم...

      میگما دلبر تو که از سر سرگرمی پیام میدی نمیگی این دختره

دوباره هوایی میشه!؟ 

    از دستم در رفته چن بار شد این پیام دادنااا... فقط هربار دیدم 

نخونده پاک کردم که مبادا دلم دوباره بره رو ویبره...

      راسی دلبر تو اون خیابونه بود دوتایی آروم آروم قدم زدیم تا آخرش

یادته طولانی شده بود انروز... دیدنت کنار یه یکی که اصلا شبیه من نبوده..‌

اصن حسود نیستماااا ولی با اون مثه من رفتار نکن... براش نخندیاااا‌... از

اون خنده ها که تو دل آدم کیلو کیلو قند آب میکنه....

     میگما کاش....

میزاشتی یکم بگذره... ینی یادت رف؟! ینی فراموشم کردی؟! اگه فراموشم

کردی پس پیام دادنت چیه؟! اره اره محض سرگرمی... :(

     فقط نمیدونم من چرا هنوز هی تکرار میکنم " کجایی کجایی دلم هواتو کرده

یه عکس دوتایی مونده ازت که درده " 

یادته میگفتی اینا چیه گوش میدی ؟! من طرفدار شجریان و تو اصن فارسی

گوش نمیکردی...

      دلبر برنگردیاا...

من بالخره یادم میره ، یادمم نره کنار میام... فقطا دلبر هرچی زور میزنم 

ببخشم نمیتونم .... آخه خدایی چطور دلت اومد!؟ مگه من چیکار کرده

بودم...!؟

   تا یادم نرفته این دلبر جدیدت که مو مشکیه اصن شبیه من نیست...

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط فاطیما بانو ^_^ 99/9/8:: 1:50 صبح     |     () نظر